متی باب 11 آیۀ 25-30: در آن وقت عیسی به سخنان خود ادامه داده گفت: ای پدر، ای خداوند آسمان و زمین، تو را سپاس می گویم که این امور را از دانایان و خردمندان پنهان داشته و به ساده دلان آشکار ساخته ای. آری ای پدر، خواست تو چنین بود. پدر همه چیز را به من سپرده است و هیچ کس جز پدر، پسر را نمی شناسد و هیچ کس پدر را نمی شناسد، به جز پسر و کسانی که پسر بخواهد پدر را به ایشان بشناساند. بیایید نزد من ای تمامی زحمتکشان و گرانباران و من به شما آرامی خواهم داد. یوغ مرا به گردن گیرید و از من تعلیم یابید، زیرا من بردبار و فروتن هستم و جانهای شما آرامی خواهد یافت، زیرا یوغ من آسان و بار من سبک است. آمین

این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخ دادنحذفلغت نامه دهخدا
پاسخ دادنحذفیوغ . (اِ) یغ. آن چوبی بود که بر گردن گاو نهند یعنی بندوق . (لغت فرس اسدی ). چوبی که بر گردن گاو زراعت و گاو گردون گذارند. (ناظم الاطباء) (برهان ) (از انجمن آرا). چوبی که بر گردن گاو قلبه نهند. به هندی جو نامند. (از آنندراج ). چوبی است که برزیگران بر گاو بندند به وقت زمین شکافتن . (فرهنگ اوبهی ). سَمیق . اُرْعُوّة. ربقه .